- دیو گیر
- آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
معنی دیو گیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به دیو گیر، نوعی قماش که در دیو گیر بافند
دستگیر کننده دزد
اژدها
دیوستان دیو خانه
آنکه خلق و خوی دیو دارد
بدخو، تندخو
مرد عظیم الجثه بد شکل، مکار دغلباز
دیوانه مجنون مصروع
گیاهی است از تیره بادمجانیان جزو دسته شابیزکها دارای برگهای کامل. گلهایش برنگ سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و گرم میرویند عوسج عرقد حضض فیل زهرج فیل زهره آسه
دیو نژاد، دیو صورت
ساقی، میخواره، پادشاه
داد و ستد، بده و بگیر، بزن و بگیر
جاه و جلال و شوکت
آنکه پیش گیردکسی که جلوگیری کند آنکه مانع آید، پیش بند پیش دامن، لنگی که از کمر تا پایین بندند از جلو فوطه
آنکه پیل گیرد کسی که پیل را بفرمان آرد ظنکه بر فیل غلبه کند: بکشتند فرجام کارش به تیر یکی آهنین کوه بد پیل گیر. (شا. لغ)
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
کنایه از غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار، ده و دار برای مثال شه به ناز و نشاط شد مشغول / کز ده و گیر گشته بود ملول (نظامی۴ - ۶۱۰)
زمین گود و پست که سیل در آن جمع شود، سیلاب گیر
نخچیر گیر
گرو گیرنده: عارف و عامی بودند گرو گیر از تو تو از آن هردو گرو گیر بفریاد و نفیر. (سوزنی)
گیرا گیر: نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش نیست خالی رزم او از گیر گیر و های های. (منوچهری)
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
دیو مانند، بد خو تند خو، زشت، کسی که اعمال ناشایسته از او سر بزند، شخصی که دیو جامه پوشیده باشد
تسخیر کننده آفاق
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
دنبال کننده